علی عزیز دل ماعلی عزیز دل ما، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره
زندگی شیرین مازندگی شیرین ما، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

♥`*•.¸علی کوچولو پسر پاییزی من ¸.•*´♥

ღ♥ عیدتون مبارک :)

سلام به قاصدکم  و سلام به دوستای گلم.... عیدتون با تاخیر مبارک.... انشالله خدای مهربون نماز و روزهامونو قبول کنه....   قاصدکم ببخش اگه چند روزیه نیومدم و واست ننوشتم.... نمیدونم چرا چند وقتیه دیگه حال و حوصله نت رو ندارم.... :( ماه رمضون با تموم خوبیهاش تموم شد..... واقعا زود گذشت.....کاش بیشتر از ماه رمضون استفاده کرده بودم و  بیشتر ازش بهره مند میشدم....فکر کنم امسال خیلی کم کاری کردم توی ماه رمضون... روز عید هم که متاسفانه نشد بریم نماز....  ظهرش خونه بابابزرگم دعوت بودیم...خاله و دایی هام بودند و عیدو به هم تبریک گفتیم.... شبش هم با بابایی و مادرجون رفتیم خونه عمه های ...
31 مرداد 1391

ღ♥ خاطرات

     روز اولی که رسیدیم بعد از کمی استراحت با بابایی رفتیم یه گشتی زدیم اطراف خونه... یه سر رفتیم کارفور؛ هایپر استار خیلی خیلی بزرگی که چند ساعت طول میشکید تا یه دور کامل بزنی...در سطح شهر چندین شعبه از کارفور بود که بزرگترینشون همونی بود که نزدیک خونه عمو بود...  و تقریبا شده بود پاتوق من وبابایی و جایی که بدون داشتن همراه، دونفری میرفتیم... همون روز اول توی مسیری که میرفتیم بابایی دوست قدیمیشو دید و کلی خوشحال شد...    قبل از اذان مغرب برگشتیم خونه و بعد از نماز و شام داداش کوچیکه بابایی اومد دنبالمون.... عموی با معرفتی داری واقعا این مدت برامون سنگ تموم گذاشت.... رفت...
24 مرداد 1391

ღ♥شب بیست و سوم و خاطرات ما

                                                                       سلام قاصدک نازم....!!! امشب شب و بیست و سوم ماه رمضانه....آخرین شب از شبهای قدر....... امشب هم مثل دو شب قدری که گذشت میرم مراسم و برای همه دعا میکنم....... فضیلت این شب از شبهای قبل بالاتره و تقدیری که خداوند برامون رقم زده تا سال بعد، امشب امضا میشه.....
21 مرداد 1391

ღ♥ الهی العفو

بگذار تا بمیرم در این شب الهی.......ورنه دوباره آرم رو روی روسیاهی چون رو کنم به توبه، سازم نوا و ندبه.......چندان که باز گردم گــیرم ره تباهی چـــون رو کـــنم به احیاء، دل زنده گردم اما.....دل مرده می‏ شوم باز با غمزه گناهی گرچه به ماه غفران بسته است دست شیطان.....بدتر بود ز ابلیس این نفس گاه گاهی ای کاش تا توانــــم بر عهد خود بمانم.....شــــرمنده ‏ام ز مهدی وز درگهـــــت الـــهی تا در کفت اســـیرم قرآن به سر بگیرم......چون بگذرم ز قرآن اُفتـــم به کوره راهی من بندگی نکردم با خویش خدعه کردم....ترسم که عاقبت هم اُفتم به قعر چاهی با اینکه بد سرشتم با توست سرنوشتم.....دانم که در به رویم وا می‏کنی ب...
21 مرداد 1391

ღ♥ شهادت

  سلام قاصدک...!! امروز بیست و یکم ماه مبارک رمضانه... میدونی دعای همیشگی من و بابایی بعد از دعا کردن برای ظهور آقا امام زمان(عج)چیه؟! دعا برای شهادت..این دوشب قدری هم که گذشت همینو از خدا خواستم.... که ما رو با شهادت از این دنیا ببره......انشالله که به ما این لیاقت رو بده... الان به مطلبی بر خوردم که واقعا برام جالب بود و دلم لرزید.... گفتم اینجا بنویسمش..... امروز سالگرد شهادت  " سید علی دوامی " است..... میدونی تولدش کیه؟؟! 21 ماه مبارک رمضان........! اگه گفتی شهادتش کی بوده؟!! 21 ماه رمضان......!! و جالبتر اینکه در 21 سالگی هم شهید میشه..... مویت نم شیخ شد....!!!واقعا جالب و عجی...
20 مرداد 1391

ღ♥شهادت حضرت علی(ع)تسلیت باد

  سلام قاصدک مامانی.... خوبی؟! چه خبر اون بالا بالاها از شبهای قدر؟ فرشته کوچولوی من توی این شبهای قدر که اون بالا پیش خدایی برای ما زمینی ها دعا کن کوچولوی مامان شبهای قدر مبارک ترین و بهترین شبهای خداست..... شبی که خدای مهربون قران رو بر پیامبرمون حضرت محمد (ص) نازل کرده.... ضربت خوردن حضرت علی (ع) و شهادتشون در این شبهای قدره....... شهادت امیرالمومنین علی (ع) رو تسلیت عرض میکنم... دوست دارم وقتی اومدی همیشه توی این شبها همراهم باشی نه تنها شبهای قدر بلکه در تمامی شهادت ها و روضه ها همراه مامانی یا بابایی توی مراسم شرکت کنی و از کودکی با این جور مراسمها و جلسات آشنا بشی...
19 مرداد 1391

ღ♥ دوباره خوابتو دیدم!

ولادت با سعادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع) بر شیعیان مبارک.....    ................................................................................................................................   سلام خوشگل مامان....! این یکی دو رو زه میخواستم بیام برات بنویسم اما وقت نمیشد...! چند روز پیش خوابتو دیدم....! بر خلاف همیشه که صورتت برام مبهم بود و هیچ ذهنیتی از قیافه و صورتت نداشتم این بار صورت ماهت رو کاملا توی خواب دیدم...!! بغلت کرده بودمو میبوسیدمت! خیلی خوردنی بودی..! خوشگل و کوچولو...! یه نوزاد مامانی!! هروقت خوابتو میبینم حس مادر بودنم شکوفا میشه و وسوسه میشم ...
14 مرداد 1391

ღ♥ روزانــه

  سلام قاصدکم.......!!خوب و خوش و سلامتی؟! معلومه که هستی!!چه جایی امن تر و خوب تر از جایی که تو هستی!!پیش خدای مهربون....! از خدای رحمان و رحیم میخوام خودش نگهدارت باشه و هروقت موقعیت جور شد   و خدا خودش صلاح دید  قاصدکو بفرسته پیش مامان و باباش........!   دیشب رفتیم خونه ی عمه بابایی...... تازه از سفر اومده و رفتیم دیدنشون واسه خیر مقدم...... البته این رفت و آمدها و از سفر اومدن ها دیگه توی فامیل یه امر خیلی عادی شده اما خوب همین ها بهانه خوبی هستن واسه رفت و آمد و دید و بازدید.... جات خالی بود مامانی.......!!!بچه ها کلی وروجک بازی کردن ....!!! من جای مامان و باباشون خجالت...
9 مرداد 1391

ღ♥ روزانه

  سلام به نی نی ناز و خوشگلم...... به این زودی 5 روز از ماه مبارک رمضان رو پشت سر گذاشتیم.. انشالله که خدا قبول کنه طاعات و عبادات همه روزه داران رو...... امروز تولد دایی جونت بود..... دیشب من و بابایی رفتیم خونه مامان جون تا کادوی تولد دایی رو بهش بدیم خواستیم غافلگیرش کنیم...خودش اصلا یادش نبود شب تولدشه یه پیرهن چهارخونه آبی و یه ست اسپری و عطر ژیلت...خدا رو شکر پسندید کادوشو 27 سالش تموم شد...انشالله زود زود یه همسر مناسبی پیدا کنه و بره سر خونه و زندگی خودش.....البته خودش که فعلا میگه فعلا قصد ازدواج ندارم!!! اما من و مامان جون کم کم باید دست به کار بشیم و چند تا دختر خوب و نجی...
5 مرداد 1391
1